بانوی باغ‌های سپیده شب‌ها، که آفتاب‌گردان‌های پیراهنت در خوابند و کفش‌های خسته‌ی خاک‌آلودت خمیازه‌‌‌های حیرت می‌کشند شب‌ها، که ذهن کوچه‌ی بن‌بست از هیاهوی سیال کودکان خالی‌ست و سایه‌های شوم

ادامه مطلب »

میراث مادر

آن‌جایی که اسکار وایلد می‌گوید: «امشب از خودم خسته‌ام، دلم می‌خواهد شخص دیگری باشم.» و آن‌جایی که سیلویا پلاث میگوید: «کاش می‌دانستم با زندگیم چه کنم؛ با قلبم چه

ادامه مطلب »

«فصل معجزه»

خود را به مثابه‌ی واژگانی می‌پندارم. بلکه هم یک سطر وارسته از یک رمانِ بلند با پایانی باز. همزادی از تبار شمایان، که خدا مرا نگاشته است. در کدام

ادامه مطلب »

«تله»

  داستان کوتاه «علیزاده با توأم. چرا جواب نمی‌دی؟ بیا پای تخته» « خانم از ترس فرمولای فیزیک باز خودکارش افتاده زیر میز» و صدای هِرهِر و کِرکِر بچه‌های

ادامه مطلب »

دوستی با کاریکلماتور

در ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ برای اولین بار کلمه‌ی «کاریکلماتور» در مجله‌ی خوشه به کار رفت و شاملو این نام را بر سیاق « کاریکاتور » از ترکیبی از «

ادامه مطلب »