بانوی باغهای سپیده شبها، که آفتابگردانهای پیراهنت در خوابند و کفشهای خستهی خاکآلودت خمیازههای حیرت میکشند شبها، که ذهن کوچهی بنبست از هیاهوی سیال کودکان خالیست و سایههای شوم
میراث مادر
آنجایی که اسکار وایلد میگوید: «امشب از خودم خستهام، دلم میخواهد شخص دیگری باشم.» و آنجایی که سیلویا پلاث میگوید: «کاش میدانستم با زندگیم چه کنم؛ با قلبم چه
«فصل معجزه»
خود را به مثابهی واژگانی میپندارم. بلکه هم یک سطر وارسته از یک رمانِ بلند با پایانی باز. همزادی از تبار شمایان، که خدا مرا نگاشته است. در کدام
«تله»
داستان کوتاه «علیزاده با توأم. چرا جواب نمیدی؟ بیا پای تخته» « خانم از ترس فرمولای فیزیک باز خودکارش افتاده زیر میز» و صدای هِرهِر و کِرکِر بچههای
«یک جهان، یک تَن، یک پا؛ پای چپِ من»
صدای گریهی تولدش در بخش نوزادان پیچیده بود. مادر و پدر مشتاقانه در انتظار به آغوش کشیدن نوزاد تازهمتولد شدهشان هستند، که با گفتههای پرستارِ بخش دنیا روی سرشان
دوستی با کاریکلماتور
در ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ برای اولین بار کلمهی «کاریکلماتور» در مجلهی خوشه به کار رفت و شاملو این نام را بر سیاق « کاریکاتور » از ترکیبی از «
آرشیو نوشتهها
دستهها
- آنافورا نویسی (۱)
- پادکست (۱)
- تازه ها (۹)
- جستارکوتاه (۲۱)
- جملهٔ کوتاه (۲)
- جملهورزی (۱)
- خاطرات کودکی (۲)
- داستان کوتاه (۱۷)
- داستان مینیمال (۵)
- داستانهای خیالی (۲)
- دلنوشته (۲)
- شعر و ترانه (۱)
- عکسنوشته (۱)
- کاریکلماتور (۲)
- کتابهای الکترونیکی ( ebook) (1)
- مقاله (۷)
- مقالهٔ سئو (۲)
- نامهنگاری (۱)
- واژهسازی (۱)
آخرین دیدگاهها