«ما تربیت نشدیم»
#تا_انتها_بخوانید 📚 ما تربیت نشدیم ! تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو
«اِستوکی به زردی قناری»
ده سالم بود. یکروز دلم خواست استوکهای زرد برادر بزرگترم را که دو سایز هم به پایم بزرگ بود را پا کنم و به مدرسه بروم. خوشحال بودم و
«مصاحبهای با فاکنر»
جسمم را هُل میدهم سمتِ کتابها و دفتردستکم، که چند هفتهای میشود دارند خاک میخورند. نه اینکه نخواهمشان. نه. اتفاقاً خیلی زیاد هم دلتنگِ نوشتن و خواندنم و به
«شاهراه تأثیرگذاری»
اگر میخواهید بدانید چگونه با خلق و نشر ایدههای خلاقانه به فردی تأثیرگذار تبدیل بشوید، پا در «شاهراه تأثیرگذاری» بگذارید. با مطالعۀ کتاب «شاهراه تأثیرگذاری» وارد مدرسه نویسندگی میشوید؛
«قربانی»
قصاب چاقو را روی گلوی خوک گذاشت. خوفِ بیسر شدن، اختیارِ بدن را از چهارپا گرفته بود. التماسی مطلق برای نکشتنِ زندگی، در چشمهای از حدقه بیرونزدهاش،
«کتابهای نخوانده»
در طول شبانهروز، مدام در حال عقب و جلو کردن عقربههای ساعت روی دیوارم! البته بیشتر تلاش میکنم به عقب برگردانمشان، که جلو رفتن عقربهها چیزی جز حسرت
آرشیو نوشتهها
دستهها
- آنافورا نویسی (۱)
- پادکست (۱)
- تازه ها (۹)
- جستارکوتاه (۲۱)
- جملهٔ کوتاه (۲)
- جملهورزی (۱)
- خاطرات کودکی (۲)
- داستان کوتاه (۱۷)
- داستان مینیمال (۵)
- داستانهای خیالی (۲)
- دلنوشته (۲)
- شعر و ترانه (۱)
- عکسنوشته (۱)
- کاریکلماتور (۲)
- کتابهای الکترونیکی ( ebook) (1)
- مقاله (۷)
- مقالهٔ سئو (۲)
- نامهنگاری (۱)
- واژهسازی (۱)
آخرین دیدگاهها