«نفس»
« زندگیِ دوباره» زن شمعهای سیاه دو طرف قاب عکس پسرش را روشن کرد. مهمانهای عزیزی داشت. دو ماهی میشد تنها فرزندش را از از دست داده بود. داشت
باورم کن!
امضای دوستت دارم را پای دلتنگیهایم زدم، باورم کن! آخَر این سکوت را بر سر کوه فریاد زدم. باورم کن! هرچه گفتم، جانا جز تو ندارم من، محبوبی برای
« بیزبانهای دوستداشتنی »
« هر وقت از ناسازگاری آدمها دلم میگیرد، به تماشای حیوانات میروم. » ” ایرج پزشکزاد ” از ناسازگاری آدمها و دنیای دروغینشان به خواندن جملههای قصار پناه بردم،
« برای رشد کردن از محدودهٔ امن خود خارج شوید. »
مرگ گوشم را میکشد و میگوید: « زندگی کن. من دارم میآیم. » ویرژیل آقای ویرژیل، کاش زودتر با شما آشنا میشدم. که به واسطهٔ خواندن جملهٔ زیبایتان باور
احساس خوشبختی با کتابهای نخوانده
در طول شبانهروز، مدام در حال جلو و عقب بردنِ عقربههای ساعت روی دیوارم! البته بیشتر تلاش میکنم آنها را به عقب برگردانم، که جلو رفتنشان جز حسرت برایم
« با کتاب بر کرونا پیروز میشویم »
یادداشتی دربارهی روزهای کرونا و عادت مطالعه ✍🏻 به قلم #زهرا_علیزاده 🗓 ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۰ا 📰 روزنامهی #همدلی با کتاب بر کرونا پیروز میشویم! زهرا علیزاده زمین داشت هر
آرشیو نوشتهها
دستهها
- آنافورا نویسی (۱)
- پادکست (۱)
- تازه ها (۹)
- جستارکوتاه (۲۱)
- جملهٔ کوتاه (۲)
- جملهورزی (۱)
- خاطرات کودکی (۲)
- داستان کوتاه (۱۷)
- داستان مینیمال (۵)
- داستانهای خیالی (۲)
- دلنوشته (۲)
- شعر و ترانه (۱)
- عکسنوشته (۱)
- کاریکلماتور (۲)
- کتابهای الکترونیکی ( ebook) (1)
- مقاله (۷)
- مقالهٔ سئو (۲)
- نامهنگاری (۱)
- واژهسازی (۱)
آخرین دیدگاهها